داستان 3
یه آهو بود که خیلی خوشگل بود.
روزی یک پری به سراغش اومد و بهش گفت:
آهــو جون!… دوست داری شوهرت چه جور موجودی باشه؟
آهو گفت: یه مرد خونسرد و خشن و زحمتکش.
پری آرزوی اون رو برآورده کرد و آهو با یک الاغ
ازدواج کرد.
شش ماه بعد آهو و الاغ برای طلاق جدایی، سراغ حاکم
جنگل رفتند.
حاکم پرسید: علت طلاق؟
آهو گفت: توافق اخلاقی نداریم، این خیلی خره.
حاکم پرسید: دیگه چی؟
آهو گفت: شوخی سرش نمیشه، تا براش عشوه میام جفتک
می اندازه.
حاکم پرسید: دیگه چی؟
ادامه در لینک زیر
+ نوشته شده در پنجشنبه ۱۳۹۰/۰۴/۱۶ ساعت 12:44 AM توسط ارمین
|